۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

برای این جا کانتر نگذاشته ام 
نمی دانم مخاطب دارم یا نه 
کامنت ها را زمانی گرفتم که لینکم را همخوان کرده‌‌ بودم
نوشتن در اینجا برای من مثل این می ماند که جایی نشسته ام و با خودم حرف می زنم

 چند سال پیش که برای آخرین بار امامی را دیدم جایی در تنهایی خودش زندگی می کرد
گفت: گاهی اوقات از شدت حرف نزدن گلویم درد می گیرد دختر 

به دشت می روم و با خودم بلند بلند حرف می زنم، گاهی فارسی، گاهی فرانسه تا حرف زدن یادم نرود

...

به همچنان دلیلی دوباره وبلاگ نویسی را شروع کردم، که حرف زدن را فراموش نکنم
بعداز تلخون این ششمین وبلاگی است که می نویسم، همه  پس از مدتی به سرنوشت مشابهی دچار شدند، رهایشان کردم، حرف هایم زود ته می کشیدند، ساکت می شدم

ساکت شدم، دلم خواست تماشا کنم
سکوت و تماشا رویم ماسید اگر چه که تماشا هنوز خوش است اما این روزها از لالمانی ام آزار می بینم، این که دلیلی یا سوژه ای یا بدتر از هر دو کسی را  پیدا نمی کنم تا حرف بزنم
خودم را به در و دیوار می زنم تا حرفی بزنم و آخرش آن چه می گویم خودم را هم راضی و سبک نمی کند

آنقدر که فقط خبر خوانده ام سرم پر از است شرح حادثه های بد، بیانیه ها، دروغ ها، جنگ ها و خشونت ها 

 ، دو ماهی است که گوگل ریدر هم اضافه کرده ام  به خواندنی هایم 
از ترسم که نکند جمله سازی و مکث بین آن ها را فراموش کنم
از وحشت این که مبادا آدم ها و گفتگو هایشان از خاطرم بروند، منجمد شوم در دنیای کوچک گوریده خودم

دلم برای کتاب هایم تنگ شده، همه کتاب های جدیدی که خریده بودم تا بخوانم و نخوانده رها کردم و آمدم 

به تازگی فهمیده ام در همه این سال ها بر خلاف آن چه خیال می کردم ترسو و ناتوان بوده ام 


در این ترس و ناتوانی مانده ام و بوی گند گرفته ام 

شده ام یک بسته سیمانی و صیقلی که از بیرون سردم و شبیه به مامک 
و در درونم ترس و ناتوانی مذاب و گوگردی در جریان است

پشت تک تک کلمات پنهان شده ام و آنچه که از میان آن گند مذاب بیرون می زند را آشکار نمی گویم

هنوز می ترسم

۲ نظر:

فروغ گفت...

هي خانومه.. بيا بيرون از پشت كلمات.. امروز داشتم به آقا تقي فكر مي كردم و به تاب خوردن تو و آذر و مهران.. بيا بيرون و با كلماتت تاب‌بازي كن. اتفاقن به نظر من الان اشتباه مي كني كه فكر مي كني قوي نبودي. تو زن بسيار قوي بودي و هستي.

آذر گفت...

خوشم میاد که همه فقط منو در دو تا چیز یادشونه ; تاب بازی و تلخی خوری :)))
خوشی مامک ؟