۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

پرتاب

خودم را پرتاب می کنم بین موضوع هایی که در ذهنم وجود دارد تا به یکیشان به شدت برخورد کنم  و کلمات بیرون بریزند
در فرو ریزش کلمات و جابجایی آن ها شاید بتوانم خودم را پیدا کنم
هدفم رسیدن به جایی است که در آن احساس امنیت و آرامش کنم
یعنی به نتیجه ای برسم که هم خردمندانه باشد هم احساسم را مکدر نکند
لزومن قرار هم نیست که همه نتایج دارای معانی والا و عمیق باشد
دروغ چرا شاید همین دو کلمه والا و عمیق وزنی شده است بر سبکی تحمل ناپذیر هستی روی شانه های من
به اولین موضوع ذهنی ام برخورد می کنم

امنیت
 گمان کنم نقش مهمی از در زندگی همه مردمان دنیا بازی می کند، از کودکی تا پیری، از آغاز تا انجام
در لحظه لحظه زندگی
پست بعدی یحتمل بلاگیدن های من و شاید کامنتیدن های دیگران در مورد امنیت خواهد بود

گپ بزنیم

نمی دانم چطور شد که خواستم دوباره صفحه ای داشته باشم

شاید می خواهم بی قراری هایم را با کلمه نقاشی کنم

شاید تر توجهی دوستانه را گم کرده ام، روزمرگی هایم از خودم پر شده و کسلم می کند

شاید ترتر می خواهم با پشتیبانی توجهاتی دوستانه دل صحبت کردن از بی قراری هایم را پیدا کنم

آن چه که بیش از هر چیزی برایم مشخص است این است که می نویسم تا جنگ نکنم

نه با زندگی، نه با مردم، نه با عقاید نه با هرچه که هست و بوی زندگی می دهد

حس کشمکش ندارم

گفتگو و گپ زدن را اما دوست دارم

گپ بزنیم