۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه

رویا

 آهویی شده بودم آبستن که خواب بره هایش را می بیند
چهار بره آهو در دشت کنارم می دویدند، از خواب آهو بیدار شدم، خودم بودم باز و آهو را می دیدم که کناری خوابیده  است، گاهی تکانی می خورد، خفیف، چشم هایش زیر پلک هایش حرکتی نرم و لطیف میکند، هنوز انگار در رویای بره هاست، چهره اش نشان می دهد که در آرامش رویا می بیند
 می دانستم پدرام پشت سرم ایستاده، نمی دیدمش، فقط حضورش را حس می کردم، گفتم: پدرام شگفت انگیز نیست؟ او می داند چند بره آهو خواهد داشت خیلی پیش از آن که به دنیا بیایند و حالا دارد خوابشان را می بیند، 
خواب چهار بره آهو 
و بعد از خواب خودم هم بیدار شدم 

 هنوز اما گرما و تپش  و خواب غریب آن ماده آهو زیر پوست من جریان دارد

هیچ نظری موجود نیست: