۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

لالمانی

لالمانی گرفتن بد دردیست
دچار دو کلافگی شده ام که هر دویش بد است و آزار دهنده و هر دو هم شبیه به هم

زمان هایی هست که بیمار می شویم و دچار تهوع، معمولن وقتی بالا می آوریم حالمان بهتر می شود
بدن من اما سر به بالا آوردن فرود نمی آورد، درست همان زمان ها که به شدت حال تهوع دارم و اگر بالا بیاورم حالم بهتر خواهد شد، بدنم مقاومت می کند، معده ام به حلقم حمله می کند، حلقم راه را می بندد و من در حال تهوع ام حبس می شوم، حس بدیست، چون در نهایت به همه این حال های ناخوش حس خفگی هم اضافه می شود

فقط در یک حالت حلقم تسلیم می شود، اگر دردی شدیدی و باور نکردنی یکباره حمله کند تا حلق فرصت عکس العمل نداشته باشد

گویا این بخشی از ویژگی فیزیولوژی بدن من است، نمی دانم شاید به شخصیتم هم بستگی داشته باشد

دردسر دوم عین همین کلافگی است با کلمات

اینقدر کلمه و حس به کلمه در نیامده و تصویر در حصار کوچک جمجمه ام می چرخد که مغزم دچار تهوع شده، بالا نمی آورد اما، هر اندازه فشار کلمات بیشتر می شود لب هایم محکمتر به هم جوش می خورد
 طفلکی ها

می روند که از راه چشم بیرون  بزنند، با نگاه یا اشک ، نمی دانم چطور می شود که در لحظه، فقط در یک لحظه سرم را بر می گردانم به سمتی دیگر، یا می اندازم پایین، یک نفس عمیق، و همه را انگار پیش از آن که به حفره دهانم هجوم بیاورند می سرانم به حلقم، می بلعمشان و حلق هم که پیشاپیش آموخته با  تهوع چه کار کند، در جا بسته می شود و .... همه این ها لحظه ای است  و باز سرم را  بالا می گیرم، نگاهم را بر می گردانم و سعی می کنم به زندگی عادی باز گردم
.
.
 باز می گردم و دوباره می خندم، هیچ کس غیبتم را احساس نکرده،  نه غیبت خودم نه خنده ام را 

۱ نظر:

TAJMAH گفت...

مي داني ... ديشب با يك نفر موسيقي دان مصاحبه مي كردند كه مي گفت رديف و دستگاه هاي موسيقي ايراني را به خوبي مي داند كه مي دانم درست مي گفت ... او مي گفت كه موسيقي ايراني حرمان است يعني غصه يعني غم همراه بادرد دروي و عشق كه همه درآن آميخته به هم است ...
شايد تو سازي هستي كه بايد بنوازي و بايد حرمان بزني بايد غصه بزني و مي داني كه عشق به غير از اين معني ندارد ... پس بر تار دلت چنگ بزن و آن چه مي شنوي بهترين است ...
شايد كتابي هستي ننوشته از صادق هدايت پس خود را بنويس تا درون طوفاني ات آرام گيرد ...
قبلآ‌هم گفته ام هيچ مسموميتي به غير از عشق اين بلا را سر آدم نمي آورد ... مسموميتي و يا بيماري كه بيمار از مداوا گريزان است و بهتر مي داند همين حال باشد تا نباشد .