۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه


بعد از مدت ها فردا به سفر می روم برای شش روزی
فارغ ازهمه آزادی هایی که در این سفر دارم، خوشایند احساس امنیتی است که می کنم
دیگر دغدغه داشتن شناسنامه یا مدرک مستندی ندارم تا نشان دهد آدم کناری من نسبتش با من نسبی است یا سببی و هر کدام که هست چقدر به من نزدیک است، آنقدر هست که آگر زبانم لال دستش به دستم بخورد چهارستون عرش نلرزد و کوره جهنم برای من داغ تر از این که هست نشود
دیگر به هزارجای امن فکر نمی کنم که سی دی ها را کجا بگذارم
دیگر تنم پیش پیش از خیال این که به خاطر گوش کردن به موزیک مورد علاقه ام در جاده دستگیر شوم نمی لرزد
دیگر تمام هوش و حواسم به ماشین پیشی، پشتی، کناری، رنگ و پلاک آن ها نیست که مبادا سبز لجنی یا خاکی باشد با یک جفت چشم دریده پشت فرمان که از همان فاصله ماشین به ماشین هم احساس کنم لباس هایم پاره پاره می شود

دیگر چهار ستون بدنم بیدار و هوشیار نیست که مبادا ماشین دیگری دنبالم کند و در کم خطر ترین حالت مدام سرعتش را با سرعت من کم و زیاد کند
دیگر در هیچ توقفی، و حالا دیگر با هر لباسی، احساس نمی کنم وقتی راه می روم برهنه ام و تمام کائنات دارد مرا تماشا می کند
دیگر از زن بودنم در جاده ها نمی ترسم
دیگر لازم نیست حتی اگر 15 نفر مرد و زن باشی، همه جسور و همه قوی، باز هم به احتیاط زن بودن در گروه جایی کمپ بزنی که از چشم مردمان دور باشد مبادا قبل از طمع بستن به پول و ماشین به زنان گروه طمع ببندند، هزار کوره راه بروی که  جایی پیدا کنی امن، دور از چشم ها و اندیشه های ناپاک،محصور میان همه موانع طبیعی  و در این میان نگرانی از پیدا شدن حیوانات تنها موضوعی باشد که به آن فکر هم نکنی که آدم ها هزار برابر در حمله کردن و لطمه زدن خطرناکترند

دیگر آن شجاعت و جسارت بیش از جثه ام را نیاز ندارم تا با دوستی از جنس خودم و در اندازه های خودم از تهران به بندر عباس برانم

حالا که فکر میکنم می بینم آن که ما رفتیم، سفر نبود، گریز از بند و بست روزمره به دل وحشت بود برای فراموشی همه آن چه تمنا می کنی و نداری، و پیش و بیش از آن که لذت ببریم، انگار داشتیم خودمان را برای خودمان ثابت می کردیم که: می شود همه ناهنجاری ها را پشت سر گذاشت و علیرغم نا امنی، مستقیم راند به میانه ترس  

دوست من، نفیسه، دیگر سفر آن وحشت مواجهه با حافظان امنیت نیست، دیگر گریزی نیست از تهران به بندرعباس و قشم و غرور و شادی این که راندیم و توقف نکردیم و رسیدیم و بازگشتیم و جستیم

این جا که آن جا نیست همه حق لذت بردن از سفر یک جا با ماست نفیسه، فقط و فقط مگر آن که با سرعتی بیش از 120 کیلومتر برانی 

هیچ نظری موجود نیست: