۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

خواب

می روم بخوابم
دلم می خواهد خواب ببینم
ساعت ها و ساعت ها
دلم می خواهد قلبم را جا بگذارم روی آن سنگ سیاه محبوس در تاریخ گوریده ام و خودم را از آن لابیرنت بی انتهای لعنتی بیرون بکشم

دلم می خواهد یک بار برای همیشه باور کنم آن تصویر بازتاب رویا پردازی های من بود
باور کنم واقعیت جز از توهم من بود

دلم برای یک لحظه زندگی بی تو تنگ شده

بخوابم شاید خواب خوش ببینم

هیچ نظری موجود نیست: